لحظه ی وصل به یک پلک زدن میگذرد ...

ساخت وبلاگ

هوا تاریک و بارانی...من و تنهایی و یک شعر آشفته
 
صدای باد وحتی خش خش برگی نمی آید
 
 
چه دلتنگ است این کوچه...
 
چه تنها مانده ام انگار...
 
 
چرا امشب کسی این کوچه را لایق نمی داند؟
 
چرا امشب کسی از کوچه و تنهایی و باران نمی خواند؟
 
 
چرا یادت نمی آید کجای کوچه بودم من ؟کجای کوچه بودی تو؟
 
کجای کوچه را دیوانه می کردیم از آن دیوانه بازی ها؟
 
 
چرا امشب فقط من زیر بارانم؟
 
نمی دانم؟ اگر رنجیده ای از من اگر رنجیده ای از حال این کوچه
 
 
اگر امشب هوا سرد است
 
اگر شعرم پر از تنهایی و یاد تو و احساس یک مرد است
 
 
اگر حس می کنی با من تمام شب در این کوچه مریضت می کند باران
 
اگر یخ می کنی از حرف های من!
 
 
خیالی نیست تو هم امشب نیا... باران که می آید!
 
 
بدون تو... همین کوچه...همین سرما...همین باران
 
همین شب های تکراری...همین تنهایی ممتد...مرا آغوش می گیرند
 
 
تمام شب دو چشم آسمان بی وقفه می بارد
 
ولی ...شب می رود خورشید می آید...!

آنکه دائم هوس سوختن ما می کرد ...
ما را در سایت آنکه دائم هوس سوختن ما می کرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fbitodarya3 بازدید : 103 تاريخ : يکشنبه 4 ارديبهشت 1401 ساعت: 22:18